کد مطلب:93747 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:732

مردم از آنها در امانند











11- و شرورهم مامونه

ترجمه: (و مردم) از شر آنها در امان هستند.

شرح: این عبارت در حقیقت سالبه به انتفاع موضوع است یعنی اصلا شری ندارند، نه اینكه دارند، و مردم از آن در امانند، زیرا لازمه شر عدم امنیت است، اگر چه بسیار اندك باشد، شری در آنها نیست، زیرا راس تمام شرور حب دنیاست، و این محبت در دل آنها آشیانه نكرده است، اساسا امنیت از شر، از ویژگیهای فرد مسلمان است نه از خصوصیات پرهیزكار فقط، چنانكه در روایت آمده «المسلم من سلم الناس من یده و لسانه» (فرد مسلمان كسی است كه مردم از دست و زبان او در امان باشند)،[1]، «مسلم» از ماده «سلامت» است و طبعا باید كانون سلامت باشد، آیا واقعا ما چنین هستیم؟ آیا مردم از دست و زبان ما در عذاب نیستند، آیا آبروی مسلمانی را نمی بریم آیا هتك حیثیت او نمی كنیم، اگر چنین است نامگذاری ما به

[صفحه 286]

«مسلم» صحیح است و گرنه، باید به دنبال نام دیگری بگردیم و خدا كند حداقل نام ما از حیطه اسماء و صفات انسانی خارج نشود، كه با این رفتار ما جای تعجب نیست اگر در ملكوت اعلی اسمی و صفتی غیر انسانی بر ما نهند كه از این مصیبت به خدا پناه می بریم كه «له الاسماء الحسنی» (برای او (خداوند) اسماء نیكو است).

بحثی كه ذكرش در اینجا مناسب است، این است كه: آیا دو چیز به عنوان خیر و شر در این عالم موجود است یا خیر، ثنویین (دو گانه پرستان همانند ایرانیان قدیم)[2] می گفتند: آری، عالم تركیبی از خیر و شر است و دو آفریننده دارند زیرا «اگر آفریننده، خوب باشد بدها را نمی آفریند و اگر بد باشد خوب ها و خیرها را ایجاد نمی كند».[3].

اینها قائل به دو خالق بودند: 1- خالق خیر 2- خالق شر، امنیت و سلامتی و صلح و دوستی و صفا و صمیمیت و محبت را از خالق خیر، و دشمنی و خونریزی و جنگ و قحطی و بیماری را از خالق شر می دانستند.

از نظر موحدان و یگانه پرستان كه توحیدی كاملتر از دیگران دارند، در این عالم وجودی به نام شر مطلق نیست بلكه همه چیز خیر است، و نظامی احسن از این نظام آفرینش نیست، اگر چشم دوبین (لوچ) و مطالعات شرك آلود و تلقینات و تربیت های ناصحیح نباشد، در این عالم جز خیر دیده نمی شود، اینها كه عالم را مركب از خیر و شر می بینند احول (دوبین) هستند.

سئوالی كه: مطرح می شود، این است كه: اگر شر وری وجود ندارد، پس آنچه

[صفحه 287]

شر می نامیم چیست؟ و در كتاب تكوین و خلقت الهی چه محلی از اعراب را دارا هستند؟

جواب این است كه: اساسا آنچه را شر و بد می نامیم «یا خودش (عدم) و نیستی است، یا مستلزم عدم و نیستی می باشد، یعنی یك موجودی است كه خودش از آن جهت كه خودش است، خوب است، و از آن جهت بد است كه مستلزم یك نیستی می باشد، و تنها از آن جهت كه مستلزم نیستی است بد است نه از جهت دیگر. ما نادانی، فقر و مرگ را بد می دانیم، اینها ذاتا نیستی و عدم می باشند، همچنین ما گزندگان، درندگان میكروبها و آفت ها را بد می دانیم، اینها مستلزم نیستی و عدم هستند»[4] نادانی (جهل)، فقر، مرگ، بیماری، نابینائی، ناشنوائی و نظائر اینها امور عدمی هستند، كه: هر یك به ترتیب عدم علم، عدم غناء، عدم حیات، نیستی سلامتی، فقدان بینائی و شنوائی است، در همه ی اینها از دست دادن است نه چیزی را به دست آوردن، وقتی دست در جیب می كنیم و خالی از پول می یابیم، گوئیم دچار شر شده ایم، عدم پول فقدان پول است، و امری عدمی است، حتی در امور اخلاقی و صفات زشت هم چنین است، ظلم نیستی عدل است، بی حیائی عدم حیا و بی تقوائی و بی عفتی، عدم تقوی و عفت است.

اموری هم كه موجب عدم می شوند مثل درندگان و گزندگان و ما نام شر و بدی بر آنها می گذاریم، نه به این خاطر است كه خود بد هستند، اگر پیامد دریدن و گزیدن و در نهایت منجر شدن به مرگ را نداشتند، ابدا نام بد و شر به آنها نمی دادیم، پس آنچه بد است چیزی است كه از آنها سر می زند، و آنها همه عدم هستند، نه وجود، بیماری و مرگ حاصل از دریدن و گزیدن و گرفتار میكروب شدن و از بین رفتن گیاهان و كشتزارها ناشی از آفت همه نیستی و فقدان هستند، پس امری وجودی نیستند، تا منتسب به

[صفحه 288]

فاعلی باشند، و ما برای آنها مثل ثنویه (دوگانه پرستان) خدائی و خالقی جداگانه انتخاب و اختیار كنیم.

پس دوگونه به سئوال و پرسش فوق جواب گفتیم:

1- شر عدمی است نه امری وجودی تا نیاز به خالق داشته باشد (نیستی خالق نمی خواهد بلكه هستی نیاز به خالق دارد و عدم هستی، نیستی است) این جواب اشكال را از اموری مثل جهل و عجز و فقر و بیماری و نظائر اینها كه صفاتی حقیقی (غیر نسبی) هستند رفع می كند.

2- شر نسبی است نه مطلق[5]، شروری كه خود امر وجودی هستند ولی منشاء امور عدمی هستند، مانند سیل، زلزله گزنده، درنده و نظائر اینها بدون شك، بدی اینها نسبی است، توضیح اینكه «صفاتی كه اشیاء به آنها موصوف می گردند، بر دو قسم است، حقیقی و نسبی، وقتی یك صفت برای چیزی در هر حال و با قطع نظر از هر چیز دیگر ثابت باشد، آن را صفت «حقیقی» می نامیم. صفت حقیقی آن است كه برای امكان اتصاف یك ذات به آن صفت، فرض خود آن ذات و آن صفت كافی است. اما یك صفت نسبی آن است كه فرض موصوف و فرض صفت، بدون فرض یك امر سوم، كه طرف نسبت و مقایسه قرار گیرد، برای امكان اتصاف موصوف به آن صفت كافی نیست. بنابراین هرگاه صدق یك صفت بر چیزی منوط به در نظر گرفتن امر ثالث و مقایسه این با آن باشد، در این صورت، صفت را «نسبی» می نامیم.

مثلا حیات یك امر حقیقی است. یك موجود خودش قطع نظر از اینكه با شی ء دیگر مقایسه و سنجیده شود، یا زنده و جاندار است، و یا بیجان و مرده و همچنین

[صفحه 289]

سفیدی و سیاهی (به فرض اینكه رنگها امور واقعی باشند) صفت های حقیقی هستند، یك چیز كه سفید است با قطع نظر از مقایسه با چیز دیگر سفید است، و یك چیز كه سیاه است خودش سیاه است، و لازم نیست كه با چیز دیگر، و از آنجمله است كمیت و مقدار. ولی كوچكی یا بزرگی صفتی نسبی است، وقتی یك جسم را می گوئیم كوچك است باید ببینیم با مقایسه با چه چیز و یا نسبت به چه چیز آنرا كوچك می خوانیم، هر چیزی ممكن است هم كوچك باشد و هم بزرگ، بستگی دارد، به اینكه چه چیز را معیار و مقیاس قرار داده باشیم»[6] مثلا یك سیب را می گوئیم كوچك است، نسبت به چه چیزی كوچك است؟ نسبت به سیبهای دیگر كوچك است ولی همین سیب نسبت به فندق و پسته بزرگتر است.

«خوب بودن یك قانون اجتماعی به این است، كه: مصلحت افراد و مصلحت اجتماع را تواما در نظر بگیرد، و حق جمع را بر حق فرد مقدم بدارد، و آزادیهای فرد را تا حدود امكان تامین نماید، اما تامین همه آزادیهای افراد صد در صد نا ممكن است، و لهذا خوب بودن یك قانون از این نظر، یعنی از نظر تامین آزادیها نسبی است، زیرا تنها بعضی از آنها قابل تامین است، قانون خوب آن است كه حداكثر آزادیها را كه ممكن است تامین كند، هر چند مستلزم سلب برخی آزادیها است، پس خوب بودن یك قانون از جنبه تامین آزادیها نسبت به قانونهای مفروض دیگر است، كه كمتر از این قانون قادر بر حفظ و تامین آزادیها است».[7].

«از اینگونه اموری (كه خود وجودی و منشاء امر عدمی هستند) آنچه بد است، نسبت به شی ء یا اشیاء معینی بد است، زهر مار، برای مار بد نیست، برای انسان و سایر موجوداتی كه از آن آسیب می بینند، بد است، گرگ برای گوسفند بد است، ولی برای خودش و برای گیاه بد نیست، همچنانكه گوسفند هم نسبت به

[صفحه 290]

گیاهی كه آن را می خورد، و نابود می كند بد است، ولی نسبت به خودش یا انسان یا گرگ بد نیست. مولوی می گوید:

زهر مار، آن مار را باشد حیات
لیك آن، مر آدمی را شد ممات

پس بد مطلق، نباشد در جهان
بد به نسبت باشد، این را هم بدان»[8].

نیش عقرب و رتیل و زنبور عسل را شر می نامیم، در حالی كه اگر از خود آنها سئوال شود، آن را نعمتی بزرگ پنداشته و گویند وسیله دفاعی ما این است، همچنانكه شما اسلحه های مختلف برای دفاع دارید، فقدان آن موجب هلاكت ماست، آری به نظر ما شر است نه در رابطه با آنها، پس شر نسبی شد نه مطلق، بسیاری از حیوانات غذا و طعمه خود را با نیش به دست می آورند، زهر را داخل بدن طعمه كرده و آن را از كار می اندازند، عدم نیش اینها برابر با گرسنگی و سپس مرگ اینهاست. میكروبی كه ما آن را شر می پنداریم و به ظاهر آن را شر محض می انگاریم، از شكاف كوچكی وارد بدن شده و بدن سریعا عكس العمل نشان داده و برای مبارزه با آنها گلبولهای سفید خون را كه همانند سربازان كار كرده و منظمی هستند، بسیج كرده و با میكروبها به ستیز می پردازند، این میكروب با این به ظاهر شرارت و فسادش عامل خیر می گردد و آن پروریدن سلولهای بدن است.

اگر میكروبها اعتصاب كرده و به اجسام هجوم نیاورند، مردم از لاغری بسیار افسرده و كوتاه می مانند و رشد آنها یا متوقف و یا لااقل كند می گردد، دانشمندی گوید «اگر میكروبها نبودند رشیدترین مردم شاید بیش از 80 سانتی متر رشد نمی كرد»

[صفحه 291]

آری اگر میكروبها نبودند سلولها بیكار و سرگردان بوده و رشدی نداشتند، پس اگر آنها را شر می نامیم شر نسبی است، در بعضی مواقع كه میكروبها زیاد و در نتیجه بر مدافعان بدن غالب می گردند بیماری حاصل شده و گوئیم شر به ما روی آورده است.

بنابراین شر مطلق وجود ندارد بلكه نسبی و به قیاس با ما چنین است و این شرور نسبی لازم لا ینفك نظام احسن است، و هیچگونه كم لطفی از طرف خالق این نظام صورت نگرفته است، غزالی گوید «لیس فی الامكان ابدع مما كان» (نظامی زیباتر از نظام موجود امكان ندارد) حافظ نیز با لحنی نغز و زیبا چنین سروده است:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاك خطا پوشش باد

مراد او این است كه در نظر بی آلایش و پاك پیر یعنی عارف كامل «كه جهان را به صورت یك واحد تجلی حق می بیند، همه خطاها و نبایستنی ها كه در دیدهای محدود آشكار می شود، محو می گردد، جهان ظل حق و سایه ی حق است، ذات حق جمیل علی الاطلاق و كامل علی الاطلاق است، ظل جمیل، جمیل است، محال است كه جمیل نباشد، در هر اندام زیبا اگر عضوی را تك و تنها، بدون توجه به اینكه موقعیت عضوی دارد، و با یك سلسله اعضاء دیگر مجموعا یك اندام را تشكیل می دهند، مورد توجه قرار دهیم حقانیت و درستی و كمال او را درك نخواهیم كرد، و احیانا فكر می كنیم كه اگر به گونه ای دیگر بود بهتر بود، اما همین كه با دیدی گسترده آنرا به عنوان یك عضو در مجموعه یك اندام زیبا ببینیم، نظر ما دگرگون می گردد و آنچه قبلا نادرست و نبایستنی می پنداشتیم به كلی محو می گردد ».[9].

[صفحه 292]

در بسیاری از موارد این موجود دو پا به نام انسان است كه نعمتهای خوب و خیرات خداوندی را بدل به شر می كند، و مقصر اصلی این موجود است، درون اتم، نیروی بی مانندی است كه اگر استخراج شده و در مسیر صحیح هدف داده شود به وسیله آن همه جا آباد می گردد، به وسیله این نیرو می توان برق شهرها را تامین كرد، چرخهای كشاورزی و صنعت را به حركت درآورد و وضع خراب اقتصادی را اصلاح كرد، ولی متاسفانه این انسان است كه این نیروی خدادادی را مورد سوء استفاده قرار می دهد و در مسیر نابودی بشر بمب اتم می سازد كه شهر 100 هزار نفری هیروشیما را تبدیل به خاكستر می كند به نحوی كه خاكسترش هم قابل استفاده نمی باشد، زیرا تشعشات اتمی ایجاد شده، مانع از هر گونه زندگی موجود زنده است، خالق و خدای این جهان نفرموده بود، چنین كنند، و چنین استفاده از این نیروی عظیم ببرند، اما این بشر است كه: تبدیل كننده خیرات به شرور و مفاسد، و عامل بدبختی می گردد، این خود انسان است كه: می تواند نجات بخش یا هلاكت بخش فرد یا جامعه شود.

یكی از دورانهای بشر دوران آهن است در این دوران آهن كشف شد و یك فلز توانست قیافه تمدن بشری را دگرگون سازد، اما این انسان كه: می بایست مسیر دهنده و راهنمای سیر صعودی این فلز باشد، آیا آن را در مسیر صحیح حركت می داد، یا در مسیر ناصحیح، آیا به خیرات و منافع آن مینگریست، یا به مفاسد و مضار آن، چه بسیار افرادی كه با این فلز كارد ساخته و عامل قتلی شدند كه: از دیدگاه قرآن كریم همانند قتل جمیع مردم است «فكانما قتل الناس جمیعا» و چه بسیار ممالكی كه با این فلز عوامل مخرب ساخته و به نابودی هر چه بیشتر بشر باعث شدند.

چه زیبا می فرماید قرآن كریم: (ظهر الفساد فی البر و البحر بما كسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون) (ظاهر شد فساد

[صفحه 293]

و پریشانی) در خشكی و دریا به سبب آنچه دستهای مردم كسب كرد تا بچشاند خداوند آنها را بعضی از آنچه را عمل كردند (از معاصی و جنایتها) شاید از معصیت دست برداشته و به راه آیند».[10].

از این آیه فهمیده می شود، كه: مردم با دست خود بر و بحر و در یك كلمه سطح زمین را به فساد می كشند، ولی خداوند این وزرو وبال حاصل شده را برای آنها به منزله عذابی قرار داده، تا لااقل كیفر بعضی از اعمال خلاف و عصیانگریهای خود را دیده، و بر طریق صحیح سیر كنند.

در اینجا به سراغ آیات و روایات می رویم تا شرورترین مردم را بشناسیم به قرآن مراجعه می كنیم در این رابطه به دو آیه برمی خوریم:

(ان شر الدواب عندالله الصم البكم الذین لا یعقلون) (بدترین جنبندگان (و جانوران) نزد خداوند كران و لالهائی هستند (مراد این است كه نسبت به حرف حق كر و لال هستند) كه تعقل نمی كنند).[11]. 2- (ان شر الدواب عندالله الذین كفروا فهم لا یومنون) (بدترین جانوران نزد خداوند كسانی هستند كه كافر شده و ایمان نمی آورند).[12].

در روایات هم تعبیرات زیادی است كه معصومین (ع) به تناسب مقامات گوناگون ابراز كرده اند. به عنوان نمونه: 1- قال علی (ع): «ان شر الناس عندالله امام جائر ضل و ضل به فامات سنه ماخوذه و احیا بدعه متروكه» (همانا بدترین مردم نزد خداوند، پیشوای ستمكاری است، كه گمراه است، و دیگران هم به وسیله او گمراه شدند، پس می راند سنتی را كه از (رسول خدا) گرفته شده، و زنده كرد بدعتی را كه از بین رفته بود) به دنبال این كلام هم حضرت می فرمایند از رسول خدا (ص)

[صفحه 294]

شنیدم كه می گفت: رهبر و پیشوای ستمگر را روز قیامت می آورند، در حالی كه نه یاوری و نه عذر خواهی (كه عذاب را از او برطرف كند) دارد، پس رها می شود در آتش جهنم، و در آن می گردد چنانكه آسیا گردش می كند، سپس بسته می شود و حبس می گردد در قعر جهنم)).[13].

2- قال رسول الله (ص): «شر الناس من باع آخرته بدنیاه و شر من ذلك من باع آخرته بدنیاه غیره» (بدترین مردم كسی است كه آخرتش را به دنیایش به فروشد، و بدتر از او كسی است كه: آخرتش را به دنیای غیر خود بفروشد).[14].

3- قال رسول الله (ص): «شر الناس عندالله یوم القیامه الذین یكرمون اتقاء شرهم» (بدترین مردم نزد خداوند روز قیامت كسانی هستند كه به خاطر ترس از شر آنها احترام می شوند).[15].

4- قال علی (ع): «یاتی علی الناس زمان لا یبقی فیهم من القران الا رسمه و من الاسلام الا اسمه و مساجدهم یومئذ عامره من البناء، خراب من الهدی، سكانها و عمارها شر اهل الارض، منهم تخرج الفتنه و الیهم تاوی الخطیئه، یردون من شد عنها فیها و یسوقون من تاخر عنها الیها، یقول الله سبحانه: فبی حلفت لا بعثن علی اولئك فتنه اترك الحلیم فیها حیران و قد فعل و نحن نستقیل الله عثره الغفله».

(می آید بر مردم زمانی كه باقی نمی ماند در آنها از قرآن مگر نشانه ای (نوشتن و خواندن بدون اندیشه) و از اسلام مگر نامی (گفتن شهادتین بدون عمل به احكام)، در آن روز مسجدهایشان از جهت ساختمان (و زینت و آرایش) آباد است و از جهت هدایت و رستگاری ویران (چون پرهیزكار و هدایت كننده در آنها یافت

[صفحه 295]

نمی شود) ساكنان و آبادكنندگان آنها (كسانی كه در مسجدها گرد می آیند) بدترین اهل زمین هستند (زیرا) از آنها فتنه و تباهكاری بیرون آید، و در آنها معصیت و گناه جا گیرد، برمی گردانند در آن فتنه هر كه را كه از آن كناره گیرد، و به سوی آن می برند، هر كه را از آن كناره گیرد، و به سوی آن می برند، هر كه را از آن مانده است، خداوند سبحان می فرماید: «به حق خودم قسم یاد كرده ام كه فتنه و تباهكاری را بر آن مردم بر انگیزم طوری كه بردبار خردمند در (رهائی از) آن سرگردان ماند، و محققا (آنچه را فرموده) به جا می آورد، و ما از خدا گذشت از لغزش غفلت و بی خبری را درخواست می نمائیم (تا مانند فتنه جویان به كیفر جاوید گرفتار نشویم)).[16].

در بعضی از كشورهای اسلامی مشاهده می شود، مدارسی برای حفظ قرآن تاسیس شده است البته این كار بسیار خوبی است ولی آیا این اهتمامی كه برای حفظ و قرائت و تجوید به كار می رود، برای پیاده شدن محتوی آن هم به كار می رود؟! چه اندازه از مفاهیم قرآن در آنجا پیاده شده است، گویا در اسلام نه برنامه های اخلاقی و نه سیاسی و اجتماعی است.

آری در هر بیابانی مسجد ساخته اند، چقدر زیبا چقدر تمیز، اما از هدایت كه شعار اصلی مساجد است خبری نیست، ساكنان اینگونه مساجد بدترین انسانهای روی زمین هستند مگر بانی و ساكن مسجدی هم می شود بدترین انسانها باشد؟! بله جای تعجب نیست، چرا بدترین مردم نباشند در حالی كه به نام قرآن، قرآن را به نابودی می كشند، به نام اسلام، در صدد محو اسلام هستند، كار بجائی رسیده كه استاد می فرمودند: در پایتخت یكی از حكومتهای به اصطلاح اسلامی، بیماری داشتیم و به دنبال آبمیوه می گشتیم، گفتند آبمیوه گیریها مشروب دارند، و در نتیجه آبمیوه ها هم در اثر نامبالاتی آنها نجس است، شاید در زمان رژیم قبلی در ایران

[صفحه 296]

هم چنین افتضاحی نبود.

رادیو، تلویزیون بعضی از این كشورهای اسلامی را هم كه ملاحظه می كنیم باید بگوئیم (علی الاسلام السلام) یعنی باید از اسلام خداحافظی كرد، همین كشور عربستان كه سردمداران آن مدعی خادم الحرمین هستند، رادیو تلویزیون آن حتی در ایام حج چه می كند، مسلمان و هر انسان آزاده و با حیائی شرم می كند این برنامه ها را استماع و یا مشاهده كند.

آیا كلمات نورانی و گهربار مولی تطبیق با اینگونه كشورهای اسلامی نمی كند؟! مسلما جواب مثبت است، و اگر چنین شد جای تعجب نخواهد بود اگر مدعیان خادم الحرمین، با گلوله های اربابان آمریكائی خود از میهمانان كوی الله و زائرین بیت الله الحرام در ماه حرام و در حرم امن الهی استقبال كنند، جای تعجب نخواهد بود، كه در كنار كعبه جوی خون به راه اندازند و كاری كنند كه عرب جاهلی در ماه حرام نمی كرد و جای تعجب نیست كه 400 نفر از شیعیان و پیروان علی بن ابیطالب را مظلومانه به شهادت رسانند و به خاك و خون كشند، چهره تاریخ بشریت را لكه دار كردند، ننگی ببار آوردند كه هرگز با رنگ پاك نخواهد شد.

5- قال علی (ع): «شر الناس من یظلم الناس (بدترین مردم كسی است كه ظلم به مردم كند).[17].

تا به اینجا درباره بدترین مردم بحث شد، حال ببینیم بدترین دین و بدترین مكان از زبان علی (ع) چه دین و مكانی است؟: حضرت در خطبه ای پیش از حركت به طرف نهروان چنین می فرمایند: «ان الله بعث محمدا (ص) نذیرا للعالمین و امینا علی التنزیل، و انتم معشر العرب علی شر دین و فی شر دار، منیخون بین حجاره خشن و حیات صم، تشربون الكدر و تاكلون الجشب و تسفكون دماءكم و تقطعون

[صفحه 297]

ارحامكم، الاصنام، فیكم منصوبه و الاثام بكم معصوبه».

(خداوند متعال فرستاد حضرت محمد (ص) را در حالی كه ترساننده جهانیان از عذاب و امین بر ابلاغ احكامی بود كه بر او نازل شده بود، و شما ای گروه عرب بر بدترین كیش و آئین (یعنی شرك و بت پرستی) و در بدترین خانه و جایگاه (یعنی حجاز) بودید (كه قحطی و فتنه در آنجا بسیار بود)، در زمینهای سنگلاخ و میان مارهای پر زهری كه از آوازها نمی رمیدند، مانند اینكه كر بودند، اقامت داشتید، آب لجن سیاه را می آشامیدید و غذای خشن (مانند جو پر سپوس و آرد هسته ی خرما و سوسمار) می خوردید، و خون یكدیگر را می ریختید و قطع رحم و دوری از خویشاوندان می كردید، (بر اثر سختی معیشت و بدی اخلاق رعایت صله رحم نمی نمودید) بتها در میان شما نصب، و گناهان به شما پیچیده شده بود).[18].

پس روشن شد كه از دیدگاه علی (ع) بدترین دین، دینی است كه از توحید و یگانه پرستی به دور باشد و بدترین جایگاهها و مكانها هم، مكانی است كه دارای صفاتی باشد كه حضرت در ادامه سخنان خود به آن اشاره فرمودند.

در پایان این بحث به عنوان حسن ختام دو روایت بسیار جالب دیگر نقل می كنیم و امید است كه برای همه مفید واقع شود.

1- قال علی (ع): خیار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل فاذا كانت المراه مزهوه لم تمكن من نفسها، و اذا كانت بخیله حفظت مالها و مال بعلها و اذا كانت جبانه فرقت من كل شی ء یعرض لها (بهترین خصلتهای زنان بدترین خصلتهای مردان است، تكبر و ترس و بخل، پس هرگاه زن متكبر باشد (به كسی جز شوهرش) سر فرود نمی آورد، و هرگاه بخیل باشد مال خود و مال شوهرش را حفظ می كند، و هرگاه ترسو باشد، از آنچه به او رو آورد فزع كرده

[صفحه 298]

(و دوری می گزیند، مثلا اگر زمینه ی عملی فراهم شده كه عرض و آبروی شوهرش در خطر است، ترسیده و دست را به آن عمل آلوده نمی كند)).[19].

2- قال رسول الله (ص): «من وقی شر ثلاث فقد وقی الشر كله: لقلقه و قبقبه و ذبذبه فلقلقته لسانه و قبقبته بطنه و ذبذبته فرجه» (كسی كه بپرهیزد از شر سه چیز، پس پرهیز كرده است از جمیع شرور: لقلقه و قبقبه و ذبذبه، پس لقلقه او، زبان او و قبقبه او شكم او وذبذبه او آلت شهوی اوست).[20].

حضرت در این روایت منشاء جمیع شرارتها و بدیها را، سه چیز معرفی كردند، كه: به هر نسبت تحت كنترل عقل قرار گیرد، به همان نسبت از بدیها و زشتیهای فرد كاسته می شود (اعاذنا الله من شرور هذه الثلاثه).

در پایان به گلستان الهی و دیوان اشعار او رویم، وی در ذیل این فراز (و شرورهم مامونه) چنین نغز می سراید:

نبیند هیچكس ز آنان جفائی
جز این نبود طریق پارسائی

نكو مردان تقوی پیشه در كار
كنند اندیشه ناخوب زنهار

ز پاكان می نبیند هیچ كس شر
شر انگیزد رخ ناپاك گوهر

ز آنان چون همه نوشند بی نیش
نبیند تلخی ای بیگانه و خویش

كی از نخل رطب شد تلخ كامی
كجا شهدی شرنگ آرد به جامی

[صفحه 299]

نه از شكر لبی تلخی چشیده است
نه كس شیرینی از حنظل شنیده است

چو نیك اندیش بتوان بود باری
بد اندیشی مكن گر هوشیاری

بجای بد، نكوئی چون توان كرد
همان بهتر كه نیكوئی كند مرد

ز تو چون خواست ایزد عدل و احسان
دلا چون پارسایان باش اینسان

كه خلقان از شرورت ایمن آیند
روانت را بنیكوئی ستایند

جهان دار المكافات است زنهار
حذر كن زیر دستان را میازار

كه بیداد اركنی بر ناتوانی
كشی كیفر ز داد آسمانی

[صفحه 301]


صفحه 286، 287، 288، 289، 290، 291، 292، 293، 294، 295، 296، 297، 298، 299، 301.








    1. بحار جلد 75 صفحه 51، روایت از امام صادق (ع) است.
    2. برای اطلاع بیشتر درباره ثنویت (دو گانه پرستی) می توانید به عدل الهی شهید مطهری صفحه 72 تا 85 و صفحه 141 رجوع كنید.
    3. عدل الهی چاپ انتشارات صدرا صفحه 73.
    4. عدل الهی چاپ حسینیه ارشاد صفحه 71 (چاپ انتشارات صدرا صفحه 144 -5، بین این دو نسخه اختلاف كمی مشاهده می شود كه تاثیری در اصل مراد ندارد).
    5. چیزی كه وجود او نسبت به همه چیز خیر است، خیر مطلق است مانند واجب الوجود، و اگر چیزی فرض شود كه وجودش نسبت به همه چیز شر باشد، شر مطلق است، و چیزی كه وجودش نسبت به بعضی چیزها خیر و نسبت به بعضی شر باشد، خیر و شر نسبی است مانند اكثر اشیاء جهان.
    6. عدل الهی چاپ انتشارات صدرا صفحه 8- 147.
    7. همان كتاب صفحه 149.
    8. همان كتاب صفحه 150 -151.
    9. عدل الهی چاپ صدرا صفحه 77.
    10. روم 41.
    11. انفال 2
    12. انفال 55.
    13. نهج البلاغه خطبه 163 فیض و 164 صبحی صالح.
    14. بحار ج 77 ص 46- میزان الحكمه ج 5 ص 37.
    15. بحار ج 75 ص 283- میزان الحكمه ج 5 ص 37.
    16. نهج البلاغه- كلمات قصار، كلمه 361 فیض و 369 صبحی صالح.
    17. غررالحكم علی (ع)- میزان الحكمه ج 5 ص 37.
    18. نهج البلاغه خطبه 26 فیض و صبحی صالح.
    19. نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 226 فیض و 234 صبحی صالح.
    20. مستدرك ج 2 ص 301- میزان الحكمه ج 5 ص 44.